کربلائیان/ دراسفند ماه سال 1392 توسط رسانه ها و خبرگزاری های رسمی خبری منتشر شد که با شنیدن آن به کرمانشاهی بودنم افتخار کردم. سردار حاج علی فضلی فرمانده قرارگاه راهیان نور سپاه و بسیج و جانشین رئیس سازمان بسیج مستضعفین طی مراسم باشکوهی  شهیدان فوزیه شیردل، مولوی مصطفی جنگی زهی و مالکوم لطیف شباز را به عنوان سه شهید شاخص در سال 1393 معرفی و از تمثال این سه شهید جهان اسلام رونمایی کرد.

 

والحق و الانصاف در سال 1393 آنطوری که باید و شاید نتوانستیم حق شهیده فوزیه شیردل را که از شهدای کرمانشاهی است را ادا کنیم و حداقل خصوصیات برجسته این  پرستوی خونین بال  را که در دل دشمن با شجاعت و عشق به امام و رهبری  مظلومانه به شهادت رسید را به مردم شهرمان معرفی کنیم.

21838

روزهای پایانی سال 1393 برآن شدیم تا به اتفاق حضرت آیت الله علما” نماینده ولی فقیه و امام جمعه کرمانشاه”، دکتر کریم”رئیس دانشگاه علوم پزشکی”،مسئول بسیج خواهران سپاه نبی اکرم(ص)،معاون هماهنگ کننده سپاه نبی اکرم(ص) و دیگر دوستان و فعالین فرهنگی و رزمندگان هیأت منازل الشهداء به دیدار خانواده این شهید شاخص کشوری برویم.


DSCN9519

خلاصه ای از چگونگی ماجرای حماسه پاوه:

در اواخر مرداد 1358 و در جریان پاکسازی منطقه کردستان از ضد انقلاب و به دنبال محاصره شهر پاوه شهید دکتر چمران به همراه نیروهای پاسدار معروف به”دستمال سرخها» به فرماندهی«شهید علی اصغر وصالی» توانستند پس از چند روز درگیری در حالیکه روزه دار بودند منطقه را از لوث وجود ضد انقلاب پاک کنند که در این درگیری ها خون مطهر عده ای از جمله 25 پاسدار مجروح بیمارستان پاوه که بی رحمانه بدست ضد انقلاب به شهادت رسیدند، تقدیم آرمانهای انقلاب گردید.

با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در تاریخ 22 بهمن 1357 برخی از شهرهای کشور دچار بحران شده و تعدادی از افراد شورشی و ضد انقلاب در برخی از شهرهای مرزی دست به تحرکات نظامی و ترور مردم بی دفاع و شخصیت های فرهنگی و سیاسی زدند. در کردستان، ترکمن صحرا، آذربایجان و خوزستان گروههایی به نام خلق کرد، ترکمن وعرب بوجود آمده بودند و روند جداسازی را دنبال می کردند. در این موقعیت کردستان به دلیل وجود احزاب ضد انقلاب بیشتری وضعیت خطرناک تر و بحرانی تری را پیشرو داشت به طوری که حتی در سنندج دولت خودخوانده ای به رهبری «شیخ عزالدین حسینی» و «قاسملو» تشکیل داده بودند.

در تاریخ 23 مرداد نیروهای حزب دموکرات کردستان به پاوه حمله کردند و این شهر را به محاصره در آوردند و با آتش خمپاره راههای منتهی به شهر را مسدود و حلقه محاصره را تنگ تر کردند.

علیرغم مقاومت نیروهای « دستمال سرخ»، نیروهای ضد انقلاب کرد پیشروی کرده و چند نقطه شهر را به تصرف خود در آوردند که در صورت ادامه پیشروی و تسلط ضد انقلاب به شهر پاوه، راه نفوذ آنان به کردستان نیز باز می شد به همین دلیل با درخواست شهید وصالی از مرکز جهت اعزام نیروی کمکی، در تاریخ 25 مرداد شهید دکتر مصطفی چمران -که در آن زمان معاون نخست وزیر دولت موقت بود- همره با شهید تیمسار فلاحی فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، ابو شریف فرمانده عملیات سپاه با بالگرد وارد پاوه شدند و پس از چند ساعت شهید فلاحی و ابوشریف به کرمانشاه بازگشتند و از آنجا که جنگ به صورت مردمی بود نیروهای دکتر چمران در ترکیب مردم جای گرفتند و نبرد را ادامه دادند.

در روز جمعه 26 مرداد 58 مصادف با آخرین جمعه ماه مبارک رمضان؛ «روز قدس»، درگیری و محاصره با قطع آب و برق و کمبود مهمات و اسلحه شدت گرفت.

به دلیل عدم آمادگی نیروهای انقلابی طی چند روز تمام شهر به جزء ساختمان ژاندارمری به اشغال نیروهای ضد انقلاب در آمد و آنان با اشغال شهر به تنها بیمارستان پاوه وارد شدند و مدافعان مجروحی که در آن بستری بودند را به فجیع ترین وضع به شهادت رساندند و بیمارستان را به آتش کشیدند. بدین ترتیب شهر تا آستانه سقوط کامل پیش رفت و اندک نیروهای باقی مانده در ژاندارمری در خطر اسارت بودند.

در این میان یک فروند بالگرد که از کرمانشاه مأموریت داشت تا با عبور از فراز منطقه اشغال شده به مدافعان محاصره شده مهمات برساند به هنگام بازگشت در حالیکه چند مجروح را نیز حمل می کرد بر اثر اصابت به کوه منهدم شد و همه سرنشینان آن به شهادت رسیدند. این حادثه روحیه قوای خودی را تضعیف کرد و موجب تقویت روحیه ضد انقلاب شد.

45567

با وجود اینکه هزاران نفر از مردم جهت دریافت سلاح و اعزام به پاوه به نخست ‏وزیری مراجعه می کردند و حتی از گوشه و کنار دنیا، سیل تلگراف و تلفن سرازیر شده بود و اهمال و بی توجهی دولت را نسبت به تحرکات ضد انقلاب در کردستان زیر سوال برده بودند، اما دولت موقت درمقابله با جریان ضد انقلاب کردستان معتقد به برخورد مسلحانه نبود به همین دلیل از اعزام نیرو به این منطقه ممانعت می کرد و اعتقاد داشت که این مسئله با خروج نیروهای انقلابی کمیته و سپاه از کردستان با مذاکره حل می شود، غافل از اینکه با این راه حل در واقع کردستان کاملا در اختیار آنان قرار می گرفت و رادیو حزب دموکرات در یک عملیات روانی به نقل از قاسملو دبیر کل این حزب اعلام کرد که دکتر مصطفی چمران -در گروگان آنهاست.

در تاریخ 27 مرداد 58 با صدور فرمان تاریخی حضرت امام (ره) مبنی بر لزوم شکست حصر پاوه مقاومت نیروهای انقلابی مضاعف شد و مردم کرمانشاه نیز پس از این پیام با ابزار آلات بعضا غیرجنگی به سوی پاوه حرکت کردند، هجوم مردم و نیروهایی که به سمت پاوه می آمدند باعث عقب نشینی ضد انقلاب و شکست حصر پاوه شد. متن این فرمان که از رادیو پخش شد در واقع مهلت 24 ساعته ای بود که امام به دولت و ارتش جهت شکست حصر پاوه و پاکسازی منطقه از لوث ضد انقلابیون داد. امام خمینی(ره) در بخشی از پیام خود فرمود: “…به دولت و ارتش و ژاندارمری اخطار می کنم اگر با توپها ، تانکها، قوای مجهز تا 24 ساعت دیگر حرکت به سوی پاوه نشود من همه را مسئول می دانم”

بدین ترتیب در 28 مرداد 58 نیروهای مسلح ارتش وارد پاوه شدند و نقاط حساس نیز به دست نیروهای سپاه پاسداران افتاد و مهاجمین با تخلیه مناطق حساس شهر به ارتفاعات اطراف گریختند و عملیات پاکسازی با تعقیب آنان ادامه پیدا کرد. از مجموع 180 پاسدار اعزامی از تهران و اصفهان بیش از 150 تن از آنان زخمی و یا به شهادت رسیدند.

در این راه شهیدان والا مقامی چون دکترمصطفی چمران، اصغر وصالی، ابراهیم همت، محمد بروجردی، کاظمی، حسین خرازی، آبشناسان، علی صیاد شیرازی و دلیر مردان نام آشنای دیگری با تلاش خالصانه خویش سعی وافر در پاکسازی این خطه تابناک ایران اسلامی نمودند.

DSCN9524

DSCN9533

خواهر شهید فوزیه شیردل:

5 سال ازخواهرم کوچکتر هستم. وی در دوم اردیبهشت 1338 در شهر کرمانشاه متولد شد و تحصیلات خود را تا پایان دوره راهنمایی ادامه داد. اما به علت علاقه به امورات پزشکی و خدمت به جامعه به عنوان بهیار در بیمارستان کرمانشاه قبول شد. دوره کار آموزی خود را گذراند.پدرم ان حافظ کل قران بود خواهرم پشت و پناه و عصای دست پدرم بود .

آن موقع مامستاجربودیم. روزی  خواهرم وقتی از سرکار به خانه برگشت،خیلی ناراحت بود .مادرم بهش گفت: فوزیه جان چراناراحتی؟گفت  دایه( آن موقع به مادرمان می گفتیم دایه)دربیمارستان کمبود تخت داریم.در منزل تختی داشتیم که بلا استفاده بود و مادرم گفت: فوزیه جان این تخت را ببر و ازش در بیمارستان استفاده کنید.فوزیه از این صحبت مادر خیلی خوشحال شد.

نوبت تقسیم  نیروها بود اکثر دوستانش می خواستند کرمانشاه بمانند تابه هر حال شرایط کاری راحت تری داشته باشند. اعلام شده بود بیمارستان پاوه بیمارستان خیلی مجهزی نیست .فوزیه تصمیم گرفت به پاوه برود چون معتقد بود خدمتش اجر بیشتری دارد و شغل پرستاری یعنی دست و پنجه نرم کردن با همین سختیها و در نتیجه به پاوه منتقل شدو حدود سه سال در آنجاعاشقانه خدمت کرد.

فوزیه عاشق خدمت به مردم بود.همه مردم و کادر بیمارستان پاوه از او راضی بودند. بعد از مدتی که  گذشت رفتم پاوه که بهش سر بزنم و جویای احوالش بشوم.فوزیه احساس  مسئولیت  فوزیه نگران و ناراحت است.علتش را که جویا شدم متوجه شدم بچه ای راازروستا آورده بودندکه مار بهش زده بود کسی هم دربیمارستان به جزخواهرlن ودوگفت: باید بروم درمانش کنم بااینکه خیلی خسته بود. بچه رادرمان کرد.

علاقه به امام :

فوزیه علاقه زیـادی به امام داشت و در اتاقش عکسی از امام خمینی را نصب کرده بود .

یک روز رئیس بیمارستان دکتر عارفی (که بعدا به خارج فرار کرد) برای سرکشی به  اتاقها آمد. تا عکس امام را دید با عصبانیت از فوزیه خواست که عکس را بردارد ،در غیر اینصورت یک ماه از حقوق خبری  نیست .فوزیه در جواب او گفت اتاق متعلق به من است و دوست دارم  عکس به دیوار اتاق نصب باشد و اگر اخراج شوم عکس را بر نمی دارم. و من برای اعتقادم ارزش قائلم .

{ دوست دارم این 20 سال عمرم را بدهم و یک دقیقه به عمر امام اضافه شود.}

فوزیه برای همکارانش احترام بسیار قائل بود از همه مهم تر چقدر برای مستخدمین بیمارستان احترام قائل بود . خودش غذای آنها را می گرفت و برایشان به داخل اتاق می برد.

{یکی از مستخدمین  بیمارستان همیشه به فوزیه می گفت تو مهربانی و دلت پاک است یقینا شهید می شوی}

فوزیه همیشه به خواهران و دوستان و اقوام سفارش میکرد حجاب را رعایت کنند . وقتی به مدرسه می رفت چندین بار به خاطر حجاب اسلامی از طرف اسلامی از طرف مدیر مدرسه تنبیه شداما خم به ابرو نیاورد . و هیچوقت حاضر نشد حجابش  را کنار بگذارد.

در زمان حصر پاوه و پس ازحمله دمکرات ها برای ضربه به نظام و تصرف شهر پاوه؛ وقتی دمکرات ها وارد شهر می شوند وبه بیمارستان حمله می کنند،  فوزیه با زبان روزه درحالدرمانبیمارانوزخمیهاموردحملهکومولهقرارمیگیرهودر اثر اصابت تیر به پهلویش 18 ساعت از بدنش خون می رود.

دکتر چمران گفته بود:که دردناکترین چیز دیدن ان دختر پرستار بود که آنقدردردکشید .لباس تنش غرق خون شده بودو مرتب سرزبانش این جمله را تکرار می کرد:ازدایه ام(مادرم) خداحافظی کنید .

هلی کوپترمیادکه زخمی ها راانتقال بده به کرمانشاه وفوزیه هم جزآنها بود.هلی کوپترکه بلندمیشه بعد ازبرخوردباکوه چند مرتبه به زمین می خوردکه جسدنیمه جان خواهرم ازبالگرد آویزان میشه وبدنش به زمین کشیده میشه ودوبارشهیدمیشه .ما حتی نتوانستیم جسدخواهرمان راتحویل بگیریم بین راه که پدر و داییم برای آوردن جسدخواهرم رفته بودن جلوی راهشان راگرفته بودن که بعداز مدت ها توانستیم جسد فوزیه را تحویل بگیریم.

شاهد عینی حماسه پاوه وهمرزم شهیده فوزیه شیردل:

جای افتخاریست که اینجا یادشهیدی هستیم که مظلومانه  و با شیر دلی شهیدشده .اوایل انقلاب بود مسئولین بیمارستان همیشه بخاطرتدین؛حجاب وتوانمندی شهیده شیر دل با وی  بد رفتاری می کردند. تا جایی که شخصی ازشهربانی به بیمارستان آمد وبه شهیده شیردلگفتن :حق نداری در امورسیاسی دخالت کنی تو بایدکار درمان بیماران  را انجام دهی؛ایشان هم  قاطعانه جواب آنها را داد .

زمانی که عکس حضرت امام(ره) دراورامانات پخش شدایشان عکس امام رادراتاقش گذاشته بود مجددا چندنفر یازپرسنل بیمارستان که وابسته به ساواک بودند گزارشش راداده بودند به رئیس ساواک شهرستان پاوه واینبار مجدد شهربانی به سراغش امد . در 8 ابان 57 شهرستان پاوه هماهنگ با مردم سراسر کشور علیه رژیم پهلوی قیام کردند.

 

خانم شیردل علاوه براینکه درکار پرستاری توانمند بود درکارهای فرهنگی وترویج فرهنگ حجاب و عفاف  دیگران را آموزش می داد تا اینکه  انقلاب به پیروزی رسید و آمدند جنگ قومی را در کردستان عراق راه انداختند و گفته بودند باید ازپاوه شروع کنیم .

آب و برق و سیستم ارتباطی شهر پاوه درجنگ شش روزه حمله ضد انقلاب قطع شد.شهیده شیردل تنهاپرستاری بودکه بیمارستان را ترک نکرده بود. مجروحین را به بیمارستان آورده بودند و اشرار بیمارستان را محاصره کرده بودند.

39653

به روایت شهید چمران:

خداوندا! چه منظره‌ای داشت این خانه پاسداران، چه دردناک! گویی صحرای محشر است! افراد مسلح و غیر مسلح در پشت در به انتظار کمک نشسته بودند. آثار غم و درد بر همه چهره‌ها سایه افکنده بود.

دختر پرستاری که پهلویش هدف گلوله دشمن قرار گرفته بود خون لباس سفیدش را گلگون کرده بود، 16 ساعت مانده بود و خون از بدنش می رفت و پاسداران هم که کاری از دستشان بر نمی آمد گریه می کردند…

… این فرشته بی‌گناه ساعاتی بعد، در میان شیون و ضجه‌ زدن‌ها جان به جان آفرین تسلیم کرد.

هلی کوپتر ساعت 4 بعدازظهر در محل معین بر زمین نشست.

رگبار گلوله دشمن از هر طرف باریدن گرفت و ما به سرعت مشغول تخلیه آب و نان و خرما و مهمات مختلفی شدیم که تیمسار فلاحی برای ما فرستاده بود.

از طرف دیگر عده‌ای نیز کشته‌ها و مجروحین را از داخل بهداری حمل کرده و سوار هلی‌کوپتر می‌نمودند.

هرکس هر کاری می‌کرد، عده‌ای به تیراندازی دشمن پاسخ می‌گفتند و عده‌ای مجروحین و شهدا از جمله شهید فوزیه شیردل را سوار هلی‌کوپتر می‌کردند.

همه چیز آماده شد و هلی‌کوپتر صعود کرد. اما از روی اضطراب رگبار گلوله‌ها خلبان که می‌خواست هرچه زودتر اوج بگیرد، کنترل خود را از دست داد و پروانه هلی کوپتر با تپه جنوبی تصادف کرد و شکست و تعادل خود را از دست داد.

درست در کنار انبار مهمات و مواد انفجاری که تازه تخلیه شده بود، محصور شد.

پره‌‌های شکسته شده همچنان با دیوار عمارت بهداری اصابت می کردند و کابین خلبان متلاشی شده بود و جسد نیمه‌جان دو خلبان آن به بیرون آویزان شده بود

مجروحین داخل هلی‌کوپتر همه شهید شده بودند و از همه غم‌انگیزتر جسد همان دختر پرستاری بود که گلوله پهلویش را شکافته و بعد از 16 ساعت خون‌ریزی بدرود حیات گفته بود.

پایش در داخل هلی‌کوپتر و بدنش با روپوش سفید خونین از هلی‌کوپتر آویزان شده بود و دستهای آویزانش بر روی خاک کشیده می‌شد.

(شادی روح امام و شهدا صلوات)

DSCN9543

DSCN9560

DSCN9564

DSCN9571

شعیب خنجری ، حمید خسروی